شهریار عباسی با بیان این‌که نباید به ادبیات داستانی نگاه ابزاری شود می‌گوید: ادبیات اگر به چیزی تعهد داشته باشد آن کشف حقیقت است نه مرام و ایدئولوژی خاص.

 

این نویسنده در گفت‌وگو با گیتا بیان کرد: برخی فکر می‌کنند اگر  داستانی مطابق با ایدئولوژی حاکم نباشد، دیگر متعهد نیست. اگر ادبیات را ضد ایدئولوژی حاکم هم به کار بگیرید، آن ادبیات، ادبیات سالمی نیست؛ مثلا ادبیات چپی که در دهه ۴۰-۵۰ داشتیم. همچنین اگر  ادبیات در خدمت ایدئولوژی حاکم باشد درست نیست. داستان فراتر از این است که خود را وارد این وادی‌ها بکند زیرا خود روشی برای کشف حقیقت است. کسی که علیه ایدئولوژی حاکم یا موافق آن بنویسد، جایش در ادبیات نیست و بهتر است برود مقاله سیاسی بنویسد.  

 

او همچنین درباره ادبیات روشنفکری و متعهد اظهار کرد: من چنین تقسیم‌بندی‌هایی را قبول ندارم زیرا معتقدم ادبیات در ذات خود به حقیقت متعهد است.  به نظرم ادبیات نوع دیگری از حقیقت و معتهد به همان حقیقت‌ است و نه متعهد به چیز دیگری. البته  تعهد از جمله واژه‌هایی است که تعریف درستی ندارد؛ مانند چپ و راست. در عرصه سیاسی چپ  به کسانی گفته می‌شود که نگاه ماتریالیستی دارند  اما  این واژه‌ها در ایران از دهه ۶۰-۷۰ معنای دیگری پیدا کرده است.

 

عباسی درباره روشنفکری نیز گفت: اصلا چه کسی روشنفکر است و رسالتش چیست؟  گاهی  این واژه‌ها خالی از معنا می‌شوند.  اگر روشنفکر را کسی بدانیم که به جامعه، هستی، انسان و طبیعت بی‌طرفانه و شجاعانه نگاه می‌کند و جست‌وجوگر  است باید بگوییم  همه ادبیات روشنفکر است. البته این تعریفی است که من از آن دارم.

 

این نویسنده سپس خاطرنشان کرد: اگر ادبیات متعهدانه را این‌گونه تعریف کنیم که  ادبیات به یک ایدئولوژی متعهد است و نگاه بسته و محدودی به آن دارد و مروج یک ایده و ایدئولوژی  خاص  است، به هیچ وجه موافق آن نیستم.

 

او با بیان این‌که به داستان نگاه زیباشناسانه و هنری دارد، افزود: زمانی که داستانی را می‌خوانم برایم مهم است که داستان از نظر ساختار، شکل و زبان چقدر درست اجرا شده و چقد توانسته برای کشف حقیقت تلاش کند و جلوه‌هایی از زیبایی  را که تاکنون حس نکرده بودم برایم تداعی ‌کند. این‌که چه کسی داستان را نوشته و در خارج از ادبیات چگونه دسته‌بندی  می‌شود برایم اهمیتی ندارد. این موضوع در ایران کمی حساس است اما در جاهای دیگر دنیا این‌طور نیست.

 

نویسنده کتاب «دختر لوتی» در ادامه گفت: مهم‌تر از این‌که دیگران راجع‌به آدم چه فکر می‌کنند  این‌ است که  افراد خود را چگونه تعریف می‌کنند. اگر کسی بگوید من روشنفکر هستم پس باید روشنفکرانه بنویسم و یا کسی بگوید من مذهبی هستم و باید متعهد به نگاه ایدئولوژیک و مذهبی بنویسم ‌کار درستی  نیست و اگر نویسنده‌ای خود را از این‌ها فارغ  نکند نمی‌تواند کارش را به درستی انجام دهد. به گمانم این موضوع  به ادبیات ضربه می‌زند و مانند این می‌ماند که کسی که می‌خواهد یک آزمایش علمی انجام دهد با خود بگوید چون من روشنفکر هستم و یا مسلمان هستم باید بر نوع آزمایش و نتیجه‌ای که به دست می‌آورم، تأثیر بگذارد. من داستان را این‌طور می‌بینم.

 

شهریار عباسی اضافه کرد:  یک فیلسوف آلمانی می‌گوید زمانی که متفکر به دنبال کشف و کارِ اندیشه است باید اعتقادات خود را داخل پرانتز بگذارد و به  دنبال مفهومی  که می‌خواهد درباره آن بنویسد برود.  نباید  به ادبیات داستانی نگاه ابزاری شود زیرا  داستان خود روشی برای کشف حقیقت است و اعمال اعتقادات شخصی و حتی طبقاتی در آن درست نیست؛ مثلا به خاطر تعلقم به طبقه فقیر جامعه، داستانم را طوری  پیش ببرم که فقرا را شرافتمند نشان دهم  و ثروتمندان را نه و یا برعکسش. اگر این‌که من از چه طبقه‌ای هستم، چه اعتقادات مذهبی دارم، و اعتقادات سیاسی و صنفی‌ام چیست، بر داستانم تأثیر بگذارد، کار را خراب می‌کند.

 

او با بیان این‌که روشنفکرها  همه متعلق به حوزه زمانی و مکانی هستند، گفت: تفکری که زمانی  آوانگارد محسوب می‌شود ممکن است مدت دیگری خیلی واپس‌گرایانه باشد. اگر بخواهید داستانی بنویسید  و اثری خلق کنید که  در تاریخ ماندگار شود باید به هیچ‌کدام از جریان‌ها وابسته نباشید. تعهد به هستی و  انسان تنها تعهدی است که کهنه و واپس‌گرا نمی‌شود.

 

عباسی خاطرنشان کرد: داستان و رمان، بازآفرینی یک تجربه زیستن و به دنبال کشف هدف است. اگر ما برای داستان این کارکرد را قائل شویم نویسنده نباید خودش را وابسته به مرامی کند؛ چه روشنفکرانه و چه مذهبی. از طرف دیگر اگر نویسنده خود را  متعهد به بازنمایی چیزی کند که قبلا به دست آمده، در واقع کار خود را انجام نداده است. این موضوع به خاطر این است که داستان خود دانشی برای کشف حقیقت است؛ یعنی این‌طور نیست که بیاییم حقیقتی را که  توسط فلسفه، سیاست، اقتصاد و روان‌شناسی کشف شده  در داستان بازنمایی کنیم. کار داستان این نیست. اگر داستانی بیاید یک  اصل روان‌شناسی را  که روان‌شناسان قبلا به آن رسیده‌اند با چند شخصیت به ما نشان دهد، کار باارزشی نیست. نباید داستان را در خدمت هر دستاورد بشری که از طریق دیگری به دست آمده، قرار دهیم زیرا در این صورت داستان کارکرد خود را انجام نداده است.

 

او در ادامه تأکید کرد: ادبیات ابزار نیست. خودش یک روش کشف حقیقت و دانش است. البته در ارتباط با دانش‌های دیگر است، اما در خدمت و ابزار هیچ‌کدام نیست. انسان همه دریافتش از هستی از طریق روایت است و آزمایشگاه داستان روایت است و در جایی شکل می‌گیرد  که خودآگاه و ناخودآگاه را به هم نزدیک می‌کند و گاهی پیش از سایر روش‌ها به حقیقت می‌رسد، کما این‌که فروید می‌گوید چیزی  که من به آن رسیدم داستایوفسکی در داستان‌هایش به آن رسیده بود.

 


منبع : خبرگزاری گیتا

انتهای پیام/